آزادى

اخبار، دیدگاه ها، نظرات و حقایق دقیق مرتبط به ایران را دریافت کنید. سفر ما در تجزیه و تحلیل موضوعات مختلف و ارائه آنها به صورت متعادل و استاندارد را دنبال کنید.

آزادى

اخبار، دیدگاه ها، نظرات و حقایق دقیق مرتبط به ایران را دریافت کنید. سفر ما در تجزیه و تحلیل موضوعات مختلف و ارائه آنها به صورت متعادل و استاندارد را دنبال کنید.

دادگاه اعدام‌های ۶۷؛ «جسد اعدامی‌ها را از آشپزخانه زندان با کامیون خارج می‌کردند»

در هفدهمین جلسه از دادگاه حمید نوری، دادیار پیشین زندان گوهردشت کرج که روز جمعه، ۲۶ شهریور، در استکهلم سوئد در حال برگزاری است، علی‌اکبر بندلی، زندانی سیاسی سابق، گفت که اجساد اعدام‌شدگان سال ۶۷ را از آشپزخانه زندان در کامیون می‌ریختند و از زندان خارج می‌کردند.

حمید نوری معروف به «حمید عباسی» متهم است که در اعدام‌های دسته‌جمعی زندانیان سیاسی در سال ۶۷ مشارکت داشته است، اتهامی که خود آن را رد می‌کند. او ۱۸ آبان ۹۸ با یک پرواز مستقیم از ایران وارد فرودگاه استکهلم و بلافاصله بازداشت شد.

جلسه رسیدگی به اتهامات او از چندی قبل در سوئد آغاز شده و در هفدهمین جلسه رسیدگی به اتهامات او، علی‌اکبر بندلی درباره نقش او در اعدام‌های سال ۶۷ و مشاهداتش از جریان اعدام اعضای مجاهدین خلق در زندان گوهردشت شهادت داد.

علی‌اکبر بندلی در سال ۶۰، زمانی که سرباز بود به اتهام همکاری با سازمان مجاهدین خلق بازداشت شد.

آن طور که در شبکه‌های اجتماعی گزارش شده، آقای بندلی در روایت خود گفت: «یک روز در هفته دوم اعدام‌ها در بند باز شد و حمید نوری ظاهر شد و نام کسی را برد که ما گفتیم که او را قبلا برده‌اید. عباسی دست محمد فرمانی را که مسئول غذای بند بود و جلوی در ایستاده بود، گرفت و گفت بیا برویم.»
حمید نوری، دادیار پیشین متهم در پرونده کشتار زندانیان
این زندانی سیاسی سابق در ادامه گفت که محمد فرمانی آن روز اعدام نشد و به بند برگشت، اما فردای آن روز گفته بود «من حرف‌های دیروزم را قبول ندارم و مجاهدین [خلق] را قبول دارم» و بعد از آن او را بردند و اعدام کردند.

آقای بندلی در این جلسه دادگاه همچنین به موضوع انتقال اجساد اعدام‌شدگان از زندان اشاره کرد و گفت: «یک شب، کامیونی که می‌رفت ترمز کرد و دنده عقب گرفت، آمد جلوی آشپزخانه زیر یک چراغ ایستاد. پاسداری بالای کامیون ایستاده بود و ما اجساد بچه‌ها را دیدیم که می‌ریزند توی کامیون، چنان سکوتی حاکم شد که ما صدای زدن قلب همدیگر را می‌شنیدیم. من حالم خیلی بد شده بود. از ناراحتی داشتم منفجر می‌شدم. شب که می‌خواستم بخوابم پتویم را انداختم روی صورت و آن‌قدر «مرگ بر خمینی» گفتم تا خوابم ببرد.»

علی‌اکبر بندلی در ادامه شهادتش گفت که پس از موج اول و دوم اعدام‌ها، زندانبانان از زندانی‌ها می‌خواستند که هم‌بندی‌هایشان را به عنوان «مجاهد» لو بدهند که به گفته او این وضعیت «بسیار ترسناک» و «آزاردهنده‌ای» برای زندانیان بوده است.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد